کودکی از حوالی دوستت دارم ساده یک روستایی عبور کرد.

کودک بعد از گذشت سالهای بلوغ همچنان در نگاه به چشمه جوشان چشمهای کودکان یتیم

به عطر طراوت دوستت دارم ساده یک روستایی. میگرید..

کسی از من مهربان من. سراغ یک تبسم را نگرفت؟

سلام

باز امدم چون عید نو...

تقدیم به همه سرافرازانی که با نام خدای الرحمن خویش عیدانه ای مدید می شوند.

با تو گفتن از طلوع

با تو گفتن از ان اراده ای که می تواند به نام سلام از خویش بگذرد.

اواز اقاقیای نگاه حسین در تبسم شیرین وداع با انتظار زینب. دردی نیست که جز با سلام  بتوان

فهمش کرد.

سلام ساده این خسته را پذیرا باشید. و....

چه دلم سلم و سلام می خواهد برای تمام اهل سلام

به نام خدای الرحمن.

با تو گفتن از رقص ذوالفقار یعنی حسین در نی نوا....

به نام خدای کعبه که پسندید بنده بختیارش را شهید ببیند.

سلام بر حیدری ترین نام زنی که هست.زینب.

وسلام بر حسین .افتاب بی غروب حماسه انسان بر ان سان که باید بود.

وسلام بر.... 

چه ناب است لحظه ای که ادمی میتواند قلبی را شاد کند.

نوشانوش سلام باد انکه چنین است.

به نام خدای الرحمن.

باور میکنی دارند به باران...

باور می کنی به شرح علاقه و احتمال اشکهای کودک یتیم...

می توان به درک زندگی رسید...

به نام انکه اغاز را عین تبسم نسیمای ارامش در اندوه دوست دارد.

به نام لبخند درد. به نام الرحمن. به نام سلام....

چه نزار بود قاصدک.

چه اهسته در گوش زمان میخواند از شکوفه های حظور...

چه با وقار لبیک می گفت به سفیر مهتاب روی مرگ...

و من چه مسکینم از درک لبخند شهیدی چون حسین...

و من چه ...

به نام هر شکوفه درد از لبان بندگی سلام.