با سلام و به نام سلام.

از دیر بازترین اعتقاداتم بود که عدالت یک ارزش اخلاقی نیست. بلکه اخلاق با همه عظمتش بندی

زلف زلزله اسای عدالت است.واما ادب ..

انکه ادب می ورزد از ساده ترین راه عدالت را در اغوش می گیرد. لذا با همه یاران جان که جانشان با

زلف سلام گره خورده است می خوانم از رعایت ادب.

 

این روزها به مرگ و عشق می اندیشم.

وبه سیمای سیمین روی سلام.

نوشانوش طرب باد انکه در قیامت عشق . همیشه در لحظه بی مرگ سلام است.

دل انگاه دیگر دل نیست که ادمی ان را چه سهل و سهو تیره و تباه کرده باشد.

دل انگاه دیگر جایگاه رفیع سلام نیست که ادمی جا مانده باشد از شور و شیدایی عشق...

کودک اهسته زیر لب چیزی می گفت:....

تا مرا دید . دیده باشد انگار همبازی سخت کودنی را...

خنده اش گرفت...

و من در شکوه لبخند کودکی بازیگوش. خواندم ملاحت نمکین سلام را...

تو ایا برایم در خجسته دمان باریدن عطر مهتاب. دعای اینکه مهربان باشم و صبوررا. خواهی کرد؟

 

چه من ناتمام و تو چه لبریزی از شکوه وقار...

جانم فدای باران ریزی لبخند باشکوه سلام....

خوشا به ان امیدی که نیلوفرانه می روید.

خوشا به لبخندی که به معجزه بودنش ایمان دارد.

سلام.

با خویش درعمق شب بی ستاره. مرور کردم روز رستاخیز را....

خوشا ان قلب استواری که در کشاکش چنین هنگامه ای بگوید سلام و مومنانه

لبخند تسلیم بر لبان بندگی اش . نغمه خوانی کند.