بر استانه دعاي سلام ايستاده ام به اشك.

نمي داني اي كلمات؟ نمي داني اي شوق روييدن از سمت مشرق ديدار؟

نمي داني چه حسرتي است كه گمان كني از كاروان صبح سلام كه مي روند رو به امام غريب . جا مانده اي؟

اينك اين منم.كو دكي كه گم شده باشد در الفبا اموزي سلام.

امامم! مرا بخوان به شكوفه چيني از باغستان اشك.